روزى بین امام جعفر صادق ع و یکى از پسرعموهایش نوه امام حسن مجتبى ع به نام عبداللّه بن الحسن ، نزاع و اختلافى پیش آمد، به طورى که از سر و صدا و داد و فریاد آن ها، مردم جمع شدند. ولى پس از گذشت لحظاتى آرامش پیدا کرده ؛ و از یکدیگر جدا شدند؛ و هر یک به سمت منزل خود رهسپار گردید. صبح فرداى آن شب ، امام صادق ع به سوى منزل عبداللّه بن الحسن ، حرکت نمود. و چون جلوى منزل عبداللّه رسید و دقّ الباب کرد، کنیزى جلو آمد و گفت : کیست ؟ حضرت فرمود: بگو: ابوعبداللّه است . بعد از آن ، عبداللّه از منزل بیرون آمد و گفت : چه شده است که صبح به این زودى این جا آمده اى ؟ ادامه دارد ...
صله رحم (2)
حضرت فرمود: چون ضمن تلاوت قرآن ، به آیه اى از آیات شریفه برخوردم ؛ و اکنون براى اجراى دستور خداوند متعال نزد تو آمده ام . عبداللّه سؤ ال کرد: آن کدام آیه از قرآن است ؟ حضرت اظهار نمود: الّذین یصلون ما امراللّه به أ ن یوصل و یخشون ربّهم و یخافون سوءالحساب یعنى ؛ آن هائى که دستورات الهى را جامه عمل مى پوشانند و رعایت حدود پروردگارشان را مى کنند و از سختى و شدّت محاسبات قیامت در هراس هستند. سپس همدیگر را در آغوش گرفته و معانقه گرم و با صفائى را با حالت گریه انجام دادند؛ و عبداللّه مى گفت : مثل این که این آیه شریفه قرآن به گوشم نرسیده بود.